دِلتَنگ ِ کَسیَم 

کِه نَه طَعم لَباشُ چِشیدَم...

نَه خیاٰبوناٰ رو 

تاٰ تَهِش دَست تو دَست راٰه رَفتَم

فَقَط دِلَم واٰسَش تنگـــــــــــ  شده

بـه زِندِگیــَم پـــوزخَنـــْد نَـزَن...

روزے ڪَـسـْے را داشتَـــْـم ڪِـه بـا

 تَمـام وجـود،صِدایَـم میـــزَد...

←عِشقــــــــــــــــــــــــــــْــــم→:)

درد یعنی..

من روزو شبامو بشمارم که تو

 چند روزه نیستی..

تو از اون بپرسی چندتا دوسم داری؟!

خدایااااااا خودت کمکم کن....

 تا تپش نا منظم قلبم رو احساس کنی

اما از آن میترسم که قلبم به احترامت بایستد.

چطوری میتونم تورو فراموش کنم

خـــــــدایـــــــــــــــــــــا

مـــــــــــن صـــبــــــورم

امـــــــــــــــا

دلتنگی مــــــــــن

چه می‌داند صبوری چیست ؟!...

"خداحافظی ات"

عجب خرابه ای به بار آورد

نگاه کن

مدتهاست در تلاشند مرا از آوار تنهاییم بیرون کشند

گفتی قیدمو بزن...

باشه قیدتو زدم

اما دیگه دل اینو ندارم که با یکی دیگه ببینمت

ﺧــــــﺪﺍ ﺟــﻮﻧــﻢ

ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ...

ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ...

ﺍﺻﻼ‌ ﺩﻟﻤﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ!

ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻮ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ

ﺗﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﻢ..

وقتےیڪ مردازرفتن عشقش

 گریہ کندبایدفاتحہ احساس ان

 مردرابخوانےچون محالہ دیگہ

 ڪسےراازتہ دل دوست داشتہ باشہ

دِلَم برایِ " تو " 

ببخشید ...!!

.

دِلَم ...

برایِ " شما "...

تَنگ می شود...

.

" خیال پَردازی " که می کنم ...

فراموشم می شود ...

سَهم مردم شده ای ...

قلبم...!

ایڹ روز ها

.

سخت درد میڪند!

ڪاش یڪ لحظہ مي ایستاد!

تا ببینم دردش چیست

خسته ام...

اما تحمل میکنم...

خدایا

روزگارت با من و احساساتم بد تا کرد.

خدایـــا جــانم را بگیــر...

ولــی...

زندگی من اوســت...

تــو را قســـم....

زنـدگی ام را از مــن نگیـــر...

خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بی انصافیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عزیزترینم بیا دنیایم درد ناک است خاطرات دیوانه ام میکنند

تصویر چشمانت مرا کور کرده بیا آرزوها یقه ام را گرفتند و

میگویند پس کی حقیقی میشویم

عشق من دلم تنگ است آنقدر که حالم را بد کرده است دیگه نای

هیچ کاری ندارم

نفسم میدانی تو خود منی من دوستت دارم تنهایم نذار در حالی

که میدانی بی تو میمیرم

گل من میدانی بخاطرت دنیا را به آتش میکشم برگرد و تحمل کن

روزی میرسد که حتی اگه خداهم بیاید نمیتواند

دستان من و تورا از هم جدا کند

زندگی من میدانی دل نگرانی امانم را بریده است خبر سلامتیت

را به باد بده تا برایم بیاورد شاید آرام شدم

عشق من از وقتی رفتی و گرمای دستانت را از من گرفتی یخ کره

ام مثل گلی که در سرما تنها مانده دارم پرپر

میشوم برگرد و مرا نجات ده،دستانم سرد است سرد سرد تنها

امیدشان دستان توست بیا

منتظرند گناه دارند اگر نیایی میمیرند پس بیا که اگر نباشی

همه چیز نابود میشود حتی خیالت هم دیگر آرامم

نمیکند برگرد خواهش میکنم...

بی تو دنیا مرا تنها گیر آورده میداند دیگر نیستی تا مواظبم

باشی میداند تنهای تنهایم.میخواهد زمینم بزند میخواهد عشقت

را از من بگیرد،مرا بکشد هم عشقت را به زمین و زمان نمیدهم

بیا و دستانم را بگیر به روزگار ثابت کن که تا آخرش با همیم

بهش بگو تا بداند که من تنها نیستم.به دنیا بگو عشق من تنها

نیس او مرا دارد مواظبشم تا آخرین لحظه زندگی هم تنهایش

نمیگذارم.برگرد بی تو نمیشود حتی فکر کردن به نبودنت نفسم

را بند می آورد چه برسد به اینکه واقعا نباشی!!وای خدای

من...

برگـــــــــــــرد...خودت میدانی نبودنت برایم از مرگ هم

بدتر است بیا این دل را آرام کن مثل بچه ای لجباز پا به

زمین میکوبد و تورا میخواهد به حرمت دوستت داشتم هایی که

میگفتی برگرد بیقرارم

خدایا من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد و تو معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا !
خدایا ویرانه تر از ویرانه های تاریخم...ایوبت کجاست؟؟؟ کم آورده ام کمی صبر میخواهم. کجایی خدا؟؟ کمی ارامش می خواهم. کودک یتیمی را می مانم که از همه جا دستش کوتاه شده.
ناامیدم کردی... حالا بیا تحویل بگیر. جمع کن شکسته های دلم را. آغوشت کجاست؟ چرا زمین نیستی؟ کمی بیا پایین اینجا من ناجور تو را جستجو می کنم.
چه کسی میداند من با یاد او عشق بازی می کردم؟ چی کسی می داند پس از روزها انتظار می اید و می گوید برو.. میدانم رفتنش دلیل داشت. بهانه نبود، دلیل بود. اما من چه؟ چه بگویم به خودم چگونه دلم را قانع کنم. چگونه آرام شوم؟
خدایا من حالم خوش نیست و تو خوب میدانی چرا؟ کمی، تنها کمی گوشه ی چشمی برای من کافی بود. چه می گویم؟ کفر نیست. همیشه با تو بوده ام اما تو بگو تو کجا بودی؟ وقتی دل دادم وقتی دل کندم تو کجا بودی. چگونه هوای بنده ات را داری؟ می خواهی بگویی حکمت داشته؟
چیست این حکمتت که سالهاست نمی دانم. حکمت رفتن چند سال پیش خودم و حکمت رفتن امروز او.. چه می خواهی بگویی خدایا؟ چه چیز را میخواهی برایم ثابت کنی؟ من دلم مرگ می خواهد مرا مرا به آغوشت مهمان کن.
چه بگویم به دلم؟چه جوابی بدهم به خودم به حسم...چرا خدایا نفهمیدی بنده ات چه می گوید؟چه می خواهد.. خودخواه شده ام.آدم که عاشق شود خودخواه می شود. همه چیز را برای خودش می خواهد.
خدایا چگونه می تواند کنار او باشد وقتی دل من اینجا بی هوا برای او تنگ می شود. خدایا با او هم احساس آرامش می کند؟ وقتی به چشمان او خیره می شود یاد چشم های پر اشک من هم می افتد؟
وقتی شب ها کنار اوست به من هم فکر می کند؟ داغ بوسه ای که همیشه ماند، داغ چشمان زیبایش... داغ خیره شدن در دریای چشمانت برای همیشه در دلم می ماند

قول داده ام ایستاده بمانم... کمر خم نکنم و به خاطر موجود سومی که اینده اش برای جفتمان مهم بود کنار بکشم.اما کمی درکم کن. روزها انتظار کشیدم.تو چه میدانی وقت دلتنگی تمام دنیا هم جمع شوند جای کسی را برایت پر نمی کنند.
خدایا معجزه کن.. من از این زمین و ادم هایش بدم می اید. بدم می اید از خیابانهایی که پهن و عریض اند اما من و عشقم در آن جا نشدیم. بدم می آیداز تمام خانه ها وقتی چراغ خانه ای برای من روشن نیست. خدایا کجای این محنت کده ای؟شکستن احساس مرا بارها دیدی و سکوت کردی... حرف بزن حرف بزن با من، با من که نمیدانم چرا همیشه نرسیدن ها نصیب من شده، دلگیرم از تو خدایا از اینکه می بینی زجر می کشم از اینکه می بینی می شکنم و تو تنها سکوت می کنی !!!
قرانت را بوسیدم و گذاشتم کنار. خدایا نمی دانی چه سخت است می گویم قرآنت را بوسیدم ... من که با قرآنت بزرگ شدم، من که خواندمش تا آرام بگیرم حالا چگونه بگذارمش کنار؟ ببین چه کرده ای با من. امیدم از تو نا امید شد.
بیزارم از این دنیا. دنیایی که فاحشه ها در آن خوش رقصی می کنند، کودکانش گل می فروشند، مردانش خیانت می کنند و من و تو از هم جدا می شویم. تو میروی و من می مانم با پنجاه روز زندگی در توهم!!!
می گویند خدا در دلهای شکسته است.پس اگر در دل خرد شده ی من هم هستی خوب گوش کن، برای آخرین بار از تو چیزی می خواهم. به تلافی چیزهایی که خواستم و از من دریغ کردی، به تلافی همان گریه های هر شبه،به تلافی شکستن دلم،به تلافی نا امید کردن من از خودت... حالش را خوب کن.بگذار بدانم سایه اش روی سر آن موجود سوم دوست داشتنی همیشه هست. شاید کمی اینگونه ارام شوم.
خدایــــــــــــــــــــا دلم برایش تنگ است. می فهمی؟؟؟ نه نمی توانی چون تو کسی را نداری که دلت برایش تنگ باشد.خودت به ما می گویی "قل هو الله احد" کسی که تنهاست مفهوم دلتنگی را نمی فهمد.درست نیست که می گویند تو عاشق بنده هایت هستی !!!
در دلم آشوب است. جنگ سوریه را می ماند. لعنت به تمام گلوله هایی که احساس ادم را نشانه می رود.وقتی احساس می میرد نفس کشیدن به اجبار می شود.نفس می کشی تا روی سرت خاک نریزند.
خسته ام می خواهم خداحافظی کنم از هر چه که بود. خدایم بودی و خدایم باقی خواهی ماند. اما دیگر کاری به کار هم نداریم. تو هر چه می خواهی سر زندگی من بیاور. مرد نیستم اگر بعد از این بگویم چرا؟؟؟
تو هم ای مفهوم غزل های بعد از این، گمان نمی کردم دوستت داشته باشم اما برایم ثابت شد که دوستت که نه عاشقت بودم و خبر نداشتم.
برایم حسرت شدی

اصلا عیب نداره !!

عیب نداره که تنهایی ...

عیب نداره که دیگه زیر بارون بدون اون باید تنها خیس بشی ....

عیب نداره که شبا بدون شب بخیر عشقی که الان نداریش میخوابی ...

عیب نداره که جمله ی دوستت دارم رو دیگه نمیشنوی تا دلت یکم آروم بشه ...

عیب نداره که دلش دیگه برات تنگ نمیشه 

تا بفهمی هنوزم عاشقانه دوستت داره ...

 عیب نداره که اگه بی انصافی ازش دیدی  و دم نزدی .....

 یعنی نخواستی که هیچی بگی ....

عیب نداره اگه اونیکه بهت گفت تا آخرش باهاته

 الان دیگه نیست تا ببینه چقدر تنها شدی و غم

تو دلت نشسته ...

اما مطمئن باش یه روزی

همونی که قدر تو رو ندونست یه روز توی حسرت داشتنت میسوزه

تــــــــا زنـــــــــــده ام مـــــــے نشیـــــنـــــم به انتــــظارت ” عشقـــم”…

شــــایـــد هــم نیـــــایــــــے…

امـــا…

مــــن کـــارم را مـــــے کنـــــم!!

دلـَمــ یـک تـَصـادُف جـدی می خواهـد!

پُـر سـر و صـدا ،

آمبـولانـس ها سـَراسیـمه شـوند..

و بعد بگویند ،

کــار از کــار گـذَشتــــ…!

حـــالا کـــه رفتـــه اے

گفت : مي خام برات يه يادگاري بنويسم

گفتم كجا؟

گفت : رو قلبت

گفتم مگه ميتوني؟

گفت : آره سخت نيست ، آسونه

گفتم باشه بنويس تا هميشه يادگاري بمونه

يه خنجر برداشت

گفتم اين چيه؟

گفت : سيسسسس

ساكت شدم

گفتم بنويس ديگه ، چرا معطلي

خنجر رو برداشت و با تيزي خنجر نوشت

دوست دارم ديوونه

اون  رفته ، خيلي وقته كه رفته

اما هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده

دوست دارم ديوونه...

چقدر سخته منتظر كسي باشي كه هيچ وقت به فكر اومدن نيست

                 به قـــــول پنـــاهی

دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام

                                            حــال مـ ــن خــــــــوب است

                                                               خــوبِ خــوب

فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی

                                                        همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست

و فکـر مـی کنـــم

                    ایـن روزهـــا...

خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است

                                                       چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا

او...

از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است

                    و مـــن...

                                از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم

مـی گوینـــد....

هـر وقــت دلـــت گرفــــــــت سکـــوت کـن

ایـن روزهــا....

                   هیــــچ کـس معنــای دلتنگـــ ـــی را

از یه جایی به بعد

سلام 

شب بخیر 

باز چه شبی هسش امشب 

خدایا نمیدونم میخای چی رو بهم ثابت کنی و بابت این موضوعی که نمیدونم چی هسش 

کمکم کن تا حداقل بدونم چرا باید زندگی و روزگارم اینجوری بشه ؟ 

مگه من چیکار کردم؟ چه گناه و چه اشتباهی کردم ؟ 

خودم یه حدس هایی میزنم ولی نمیدونم درست باشه 

شاید به خاطر این بود که خودم رو گم کردم 

چون عشق و عاشقی و دوست داشتن و این چیز ها 

واسه بچه مایه دارها هسش و ما که بچه مایه دار نیستیم حق این چیز ها رو نداریم

 و من این قانون رو زیر پا گذاشتم ولی خب خدایا خودت بهتر از هر کسی میدونی 

من تنبلی نکردم هیچ وقت و شب و روز هر چقدر در توانم بوده تلاش کردم 

ولی خب خدایا خودت میدونی من چیزای خیلی باارزش تر از پول رو اورده بودم وسط

قلبم رو 

عشق و احساسم رو 

جونم رو

ابروم رو 

و همه چیزم رو 

یعنی هیچ کدوم این ها ارزش نداشت؟ 

همه این مشکلات من با پول حل میشد ؟

درسته در واقع اگه پول لعنتی بود اصلا مشکلی هم نبود که بخاد حل بشه 

ولی خب خدایا خودت میدونی و میبینی مقصر من نیستم 

واسه همینم ازت میخام کمک کنی

نزار بیشتر از این در حقم بی انصافی بشه 

میگن انسان حق نداره ارزوی مرگ بکنه 

منم این کار رو نمیکنم چون ادم زنده ارزوی مرگ میکنه بدون اون من زنده نیستم که 

واسه همین ارزوی مرگ هم نمیکنم  فقط خودت کمکم کن 

امروز باز هم رفتم امام زاده پیش خواهر امام رضا چون 5 شنبه بود 

شلوغ بودش نتونستم خوب گریه کنم هر چند دیگه گریه هم ارومم نمیکنه 

شب هم رفتم هیئت بعد از مدت ها اونجا هم اروم نمیشم دیگه 

خدایا خودت کمکم کن فقط 

هر کی منو میبینه میپرسه کی میری کربلا ؟ 

نمیدونم چی بگم بهشون فقط اینو میدونم حس هیچی رو ندارم 

اهای اونایی که میرید کربلا 

رسیدین اونجا به امام حسین بگید قول و قرار ما این نبود 

قرار ما امسال اربعین کربلا بود 

فقط قرار بود همسفرم عوض بشه 

نه اینکه....

 حوصله ندارم دیگه 

خدایا فقط از خودت میخام کمکم کنی

بی انصاف

ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﺸﻘﻤﻮ ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﺭﻭ ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻣﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺧﺪﺍﯾﺎﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯﻡ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﮕﻪ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺸﻢ ﻭﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﮕﻪ ﻧﻤﯿﮕﻦ ﺗﻮ ﺩﻝ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﯽ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﻝ ﻣﻨﻮ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﮕﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻨﯿﻦ ﺟﻮﺍﺑﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ ﻭ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺍﻟﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﮕﯿﺮ. ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮﺷﺸﺸﺸﺸﺸﺸﺸﺸﺸﺶ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﻧﯿﻮﻣﺪ. ﺍﯾﻨﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﯿﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩﻡ ﻧﮑﻦ.ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﻭﺑﻬﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﺑﺸﻨﻮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻧﺰﺍﺭ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﮕﯿﺮﺵ. ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮﺵ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ خدایا دیگه نمیتونم دیگه نمیکشم

یاد خوشبختی بخیر!

یاد روزای عاشقی بخیر یاد اولین تپش قلبم برای تو بخیر!

یاد چشمان عاشقت بخیر یاد صدای مهربونت که بند بند وجودم ر و میلرزوند بخیر

یاد ترس با تو بودن همه اون یواشکی همدیگر رو دیدنامون بخیر!

یاد شبای خوب ، شبای که آرزو کردم هیچوقت صبح نشه

یاد شبای که تو آغوش  تو و با نگاه به چشمای مهربونت

وعاشقت به صبح رسوندم بخیر

یاد بوسه های عاشقونمون ، یاد آغوش گرمت ،

یاد عشق بی انتهایی که بهم می دادی بخیر  

یا د زمانی که با دستای مهربونت آرومم می کردی بخیر 

یاد جانم گفتن هات ، دل نگرونی هات برام بخیر

یاد اشکی که تو آغوش هم ریختیم بخیر

یاد لحظه ی جدایمون،  یاد اشک ثبت شده تو چشمامون.

تنهایی ها مون ، دل تنگی هامون  وحتی شاید پشیمونیهامون بخیر!

از همه بیشتر یاد احساسه قشنگم بخیر

یاد اون همه خاطره ، یاد اون عشق باشکوه بخیر 

یاد کسایی که به عشقمون غبطه می خوردن بخیر

یاد تنها عشق قلبم بخیر

 یاد اون همه دعا برا رسیدن به هم بخیر 

چقدر دلتنگم برات عشقم ، دیگه ندارمت ،  دیگه حضورت نیست ، دیگه فقط بی تو بودن رو نفس می کشم

چقدر تو رو کم دارم تو تک تک ثانیه هام و نفس هایی که بی تو با درد می کشم 

چقدر جات خالیه تو زندگیم 

چقدر به تو و عشقت نیاز دارم

خدایا من که چیز زیادی نخواستم ازت  

فقط زندگی و خوشبختی د رکنار کسی رو ازت خواستم که خودت عشق اونو تو قلبم نهادی

خدایا اگه قرار نبود بهش برسم ، خدایا اگه نهایت عشق ما این بود ، فقط فاصله و غم و حسرت و اشک بود

چرا عاشقم کردی ...چرا راضی شدی این جوری دوسش داشته باشم  ،

 اونقدر دوسش داشته باشم که حتی قلبم هم تحمل این همه عشق رو نداشته باشه ، قلبم درد میاد از این همه غم

خدایا چرا باید دلم اینجوری بسوزه ، چرا همش باید حسرت باشه . انتظار باشه ، تا کی آخه

خدایا صبر ایوب دادی ،قبول ولی آخه عمر نوح که ندادی

باز حکمتت رو شکرخدا

بسلامتــــــــــے روزے کہ..

✔سنگــــــــــ قبرمو✔

 بارنگــــــــــ چشاے نازش 

راستے سرتــــــــــ بہ سنگ خورد نہ؟

هہ اره ولے بــــــــــہ‌سنگــــــــــ‌قبرمـــــ.. 

راستـــــے واســــــــــہ‌هفتمــــــــــ‌ میاے دیگــــــــــہ هومــــــــــ؟؟؟....

✘میترسم از روزی ک دخترم ازم بپرسه؟؟؟✘

بابا اسمه عشقت چی بووود؟؟؟ ؟؟!!؟؟

 ✘منم اسمشو بگم!!!!!!!✘

بگه إإ بابا اینکه اسمه منــــه!!!! 

✘آخ اگه بگیری چی گفتم!!!!!✘

سلام 

امروز رفتم امام زاده 

امامزاده حلیمه خاطون ( خواهر امام رضا ) نزدیک خونمون هسش کلی باهاش درد دل کردم بعضی وقت ها تنهایی میرم اونجا اغلب اوقات خلوت هسش 

یه دل سیر باهاش درد دل کردم و گریه کردم  همیشه هر وقت دلم میگرفت امام زاده هم میرفتم این کار رو میکردم برگشتنی کلی اروم میشدم ولی نمیدونم چرا هر کاری میکنم دیگه اروم نمیشم توی مسیر برگشت نزدیک بود تصادف کنم یعنی تصادف کردم ولی کاش نمیرسیدم و اون ترمز لعنتی رو نمیگرفتم اگه ترمز نمیزدم احتمالا راحت شده بودم ولی خب نمیدونم چی شد زدم رو ترمز 

قبلا یه سری متن ها رو میخوندم و خیلی ساده ازشون رد میشدم الان همون نوشته ها به واقعیت پیوستن 

مثلا اینکه ادم بعضی وقت ها یه حس و حالی داره که حتی به خود خدا هم میگه خدایا؟ تو رو خدا کمکم کن الان منم همینو میگم خدایا؟ تو رو خدا کمکم کن و نجاتم بده 

ثبت نام کرده بودم مثل چند سال اخیر برم کربلا ولی امسال دیگه حسش نیس 

امروز پیام اومده بود که ثبت نام کردید مراجعه کنید به دفاتر مسافرتی ولی خب حسش نیس  هر چند اونجا هم کلی حرف دارم که پارسال زدیم ولی خب بی خیال 

در کل حسش نیس 

خدایا خودت کمکم کن فقط همین

شب بخیر 

کاش میدانستی چقدر دلم واسه موهات تنگ شده

چقدر دلم واسه چشای نازت تنگ شده 

اخ چشات 

چقدر دلم واسه قلب مهربونت تنگ شده 

چقدر دلم  واسه قهر کردنت تنگ شده 

چقدر دلم واسه صدات تنگ شده 

چقدر...

چقدر....

کاش میدانستی

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم...

تو هم به من فکر می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟

حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد؛

                               دلخوری هـــــــامـــــــان،

                            دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان،

                            و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن

                  فقط بگو با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد

                             کــــــه با مـن نمی گذشت